شعر
پای ارادتم بر ریگ، دست عبادتم بر سنگ قلب من نیاز کوبان، آسیمه این چنین دلتنگ در زیر نم نم باران، در این طلوع زرین فام با پای شوق می آیم، بر این حریم زرین بام چشم امید من پویا، بس قطره قطره دیدن را لب های تشنه ام پرسان، بس جرعه جرعه گفتن را در می گشایدم یک زن، رو می گشایدم یک مرد دستم به کوبه ماسیده، پایم مردد و دلسرد اما شکوفه صحبت، بر باغ لحظه می روید گل واژه های یک رنگی، راه ترانه می پوید اکنون من و تو ما هستیم، هرگز نبوده دیروزم بیگانگی چه بیگانه است، با این صفای امروزم شیرابه های فهمیدن، نوشین شراب یک رنگی با دست مهر می شویند، گرد و غبار دلتنگی امشب خیال من در ابر، پای امید من بر موج مرغان خنده می خوانند، وقت رسی...
نویسنده :
زهرابانو
16:27